مرگ آرزوها

 

 

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

 

آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

 

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

 

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

 

می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند

 

از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است

 

راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو

 

تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست

 

طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود

 

روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:27توسط کریمیان | |

 

اگه اومدی و نظر ندادی ومن ندیدم ،
الهی تو بمیری من نمیرم،
سر قبرت بیام پارتی بگیرم،
الهی سرخک و اوریون بگیری،
تب مالت وبلای جون بگیری ...!
الهی از سرت تا پات فلج شه،
کمرت بشکنه، دستت کبود شه،
الهی حسبه و ms بگیری،
سره راه بیمارستان بمیری،
الهی خیر نبینی،
الهی کور بشی چشمت نبینه،
بمیری گم بشی حقت همینه،
الهی آسم تیپ A بگیری،
هنوز که زنده ای پس کی میمیری ؟
الهی زن/ شوهر ایدزی بگیری،

 

بفهمی داری از ایدز میمیری!

 

╬♥═╬  نظر یادتون نره ╬♥═╬

+نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت13:11توسط کریمیان | |

صدای وحشتناکی به گوش رسید و شدت برخورد خودرو به درخت توجه همه رو جلب کرد ،مرد به ارامی چشمهاش رو باز کرد،هنوز گیج ومنگ بود اونقدر همه چی سریع اتفاق افتاده بود که چیزی یادش نمی یومد کمی فکر کرد،اها یادش اومد ،

 

 داشت میرفت که اسبابهای مستاجرهاش رو بریزه توی خیابون اخه بی انصافها 5 ماه بود که کرایه خانه اشان رو نداده بودند

 خوب به من چه که پدرشون مرده،مرده که مرده،من که خدا نیستم،توی همین فکرا بود که کنترل ماشین از دستش در رفته بود زد به یک درخت.

ولی عجیب بود ، نه دردی نه هیچ چی دیگه ای حس نمیکرد یه حس غریبی وجودش رو فراگرفت که ناگهان همه چی زیرو رو شد.

اسمون باز شد وچندین فرشته که تا بحال تعریفشون رو هم نشنیده بود بسرعت به اسمون بردنش .

هیچ کاری نتونست بکنه ...

بخودش که اومد وسط یک صحرا لخت و عور ایستاده بود صحرایی خشک و خالی و ساکت و پر از وحشت قلبش داشت از توی سینش میزد بیرون یک بارکی صدها پرده مثل پرده های سینمااز اسمون افتادن پایین به هر کدوم که نگاه میکرد یک فیلمی از کاراش رو میدید..

سرش رو انداخت پایین یه صدای اومد مثل رعد ،نگاه کن و ببین اعمال سیاهت رو.

سرش خودبخودبالا اومد، پول نزول دادناش ،رشوه دادناش،حق و ناحق کردناش،کلاه برداریهاش،پول رو پول جمع کردناش .

صدا دوباره بگوشش رسید: ای ادمیزاد مگر تو را فرمان به نیکی عدل انصاف و مروت نکردیم،پس چه شد،

لال شده بود گنگ شده بود کور شده بود صدا دوباره خواندش:از انچه اندوختی کمک بخواه، انها را واسطه کن،شفیعانت را صدا کن،هیچ کاری از دستش بر نیومد .

همه چی دقیق دقیق بود .به دستها و پاهاش زنجیرزدن وکشان کشان بردنش.

روبروش دری بود بزرگ .

بازش که کردن نعره های اتش رو شنید .به خانه ای که برای خودت ساختی خوش امدی.

بیهوش شد .بند بند وجودش از ترس میلرزید.

اهسته گفت :خدایا مرا ببخش.ببخش.

 مرا به دنیا بازگردان تا کار نیک انجام دهم و انچه تو خواهی شوم .

صدا امد :درگاه ما درگاه بخشش و کرامت است اما ایا تو تنها یک کار تنها یک کار نیک کرده ای که از ما انتظار گذشت داشته باشی.

به فکر فرو رفت .تنها چند قدم تا رسیدن به در دوزخ فاصله بود خدایا خدایا کمکم کن.

 

یادش امد:گهگاهی که به مادر پیرش سری میزد،هنگام رفتن مادرش با اشک میگفت:بخدا سپردمت پسرم.

ناگهان جرات یافت و فریاد زد مادرم مادرم او مرا دعا کرد و به تو سپرد.

همه چیز از حرکت ایستاد ...

او را برگردانید او را به دنیا برگردانید و دوباره فرصت دهید.

فرشتگان عرش یک صدا گفتند :بار خدایا این صدمین بار است که او به این دنیا امده و بفر مان تو بازگردانده میشود.

ندا امد: بازش گردانید :به کرامتم سوگند من به دو دلیل بازش گرداندم.

درگه ما درگه مهر وبخشش است / دعای خیرمادرش.

او را به دنیا بازگردانید و انچه گذشت را از یادش ببرید.

راننده امبولانس با تعجب به مردزخمی نگاه میکرد وباورش نمیشد که بعد از ده دقیقه نفس نکشیدن او زنده شده.

مرد در حال نیمه هوشیاری با خود فکر میکرد ،امروز رو که مستاجرام شانس اوردن ولی فردا که خوب شدم حتما اسبابهاشون رو میریزم تو کوچه

+نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:,ساعت19:42توسط کریمیان | |

این عکس رو نگاه کنید جالبه ...

 

+نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:,ساعت19:33توسط کریمیان | |

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خوندن به تفریح رفته بودن و هیچ آمادگی برایامتحان نداشتن.

روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای رو سوار کردن . به این صورت که سر

و صورتشون رو کثیف کردن و مقداری هم لباساشون رو پاره کردن و توظاهر شون تغیراتی رو به وجود آوردن .

بعد به دانشگاه پیش استاد رفتند. ماجرا را این طور برا استاد گفتن... که دیشب به

یه مراسم عروسی در خارج از شهر رفته بودیم. و در راه برگشت از شانس بد ما یکی

از لاستیک های ماشین پنچر شد وبا هزار زحمت وهل دادن ماشین رو به حایی

رسوندیم و این طور بود که به امادگی لازم برای روز امتحان نرسیدیم در نهایت قرار

میشه که استاد سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این چهار نفر برگزار کند.

اون ها هم خوشحال از این موفقیت سه روز تمام درس می خونن و روز امتحان با

اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن . استاد عنوان میکنه به خاطر خاص و خارج از

نوبت بودن امتحان باید هرکدوم تو یه کلاس بشینند و امتحان بدن. انها هم به دلیل

امادگی  کامل موافقت میکنن...

امتحان حاوی دو سوال بود......

1- نام و نام خانوادگی (6نمره)

2- کدام لاستیک ماشین پنچر شد؟ (14نمره)

الف) لاستیک سمت راست جلو

ب)لاستیک سمت چت جلو

ج) لاستیک سمت راست عقب

د) لاستیک سمت چت عقب

+نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:,ساعت19:29توسط کریمیان | |

             
پسرک رو به مزار دختر ایستاد، برایش از دلتنگیش گفت، از آغوشی که این روزها خیلی هوایش را کرده...
از شوخی های دلنشینش، از چشمان مهربانش، از حرف های نگفته اش، از یک دنیا بغضش... برایش کادو گرفته بود آمده بود تا لبخندش را ببیند!  
هق هق گریه هایش به آسمان بلند شده بود...
پسر: 
برات… کادو… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… و یه بغض طولانی آوردم…! 
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!
اینجا کنار خانه ی ابدیت می نشینم و فاتحه میخوانم…
نه  اشک و فاتحه... اشک و فاتحه و دلتنگی
امان… دنیای من! تو خیلی وقته که…
آرام بخواب فرشته کوچ کرده ی من…
دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..!
بعد از تودیگر مرد نیستم اگر بخندم…
اما… تـو آرام بخواب…

+نوشته شده در دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:,ساعت19:27توسط کریمیان | |

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند ؟! 

گفته بودم مردم اینجا بدند !

دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست ؟!

آن عزیزعهد و پیمانت شکست ؟!

ای دل درجهان یاری نیست ؟!

دیدی ای دل حرف من بیجا نبود ؟!

را دیدی چه شد ؟!

زندگی راهیچ فهمیدی چه شد ؟!

دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست ؟!

کمترین چیزی که میابی وفاست ؟!

ای دل اینجا باید از خود گم شوی !

عاقبت همرنگ این مردم شوی !

+نوشته شده در پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت12:23توسط کریمیان | |

گل هاش توی دستش بود !

نشسته بود لب جدول !

رفتم نشستم کنارش !

گفتم : برای چی نمیری گلات رو بفروشی ؟!

گفت : بفروشم که چی ؟!

تا دیروز میفروختم که با پولش آبجیمو ببرم دکتر !

دیشب حالش بد شد و مرد !

با گریه گفت : تو میخواستی گل بخری ؟!

گفتم : بخرم که چی ؟!

تا دیروز میخریدم برای عشقم !

امروز فهمیدم باید فراموشش کنم !

اشکاشو که پاک کرد،

یه گل بهم داد؛

با مردونگی گفت : بگیر ؛ باید از نو شروع کرد !

تو بدون عشقت ، من بدون خواهرم . . . . !

+نوشته شده در پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت12:22توسط کریمیان | |

شوهری یک پیامک به همسرش ارسال کرد:

سلام. من امشب دیر میام خونه. لطفاً همه لباسهای کثیف من رو بشور و غذای مورد علاقه ام رو درست کن.

ولی پاسخی نیومد!

پیامک دیگری فرستاد:

راستی! یادم رفت بهت بگم که حقوقم اضافه شده و آخر ماه میخوام برات یه ماشین بخرم.

همسر:
وای خدای من! واقعاً؟ 

شوهر :
نه، میخواستم مطمئن بشم که پیغام اولم به دستت رسیده :))

+نوشته شده در پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت12:15توسط کریمیان | |

پیرمرد عاشق به زنش گفت: بیا یادی از گذشته های دور کنیم. من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بزنیم. پیرزن قبول کرد. فردا پیرمرد به کافه رفت. دو ساعت از قرار گذشت، ولی پیرزن نیومد. وقتی برگشت خونه، دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه. ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟ پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت: بابام نگذاشت بیام!!!

+نوشته شده در پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت12:12توسط کریمیان | |

اي خدا hard دلم format نما / از فريب ناکسان راحت نما

جمله ويروسند مردمان دون / استغيرالله مما يفترون

فايل عشقت را کپي کن در دلم / deltree کن شاخه هاي باطلم

jumper روح خلائق set نما / گام هاشان در رهت ثابت نما

گر ز انفاست دلي scan شود / از شرور ديد و دذ ايمن شود

بهر روي زرد سيمين تن فرست / بهر دم‌هاي پر آستر fan فرست

اي خدا file عذابت run مکن / با ضعيفان هيچ جز احسان مکن

از همان صبحي که اول گل دميد / بي نياز از cod خدايش آفريد

کارگاه آفرينش cod نداشت / ram نبود و mouse آن همpad نداشت

عشق گل حق در دل بلبل نهاد / بر شقايق داغ چون lable نهاد

system عشقش بري از هرerror / گوهر مهرش در سينه همچو دُر

عشق نرم افزار راه انداز ماست / عشق password و وصال کبرياست

خالي از عشق و محبت دل مباد / بي صفا چون عاصي intel مباد

بهتر آن باشد سرودن ول کنم / زين تن خاکي دَمي dos shell کنم

+نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت12:33توسط کریمیان | |


ای خدا HARD دلم FORMAT مکن / FILD من را خالی برکت مکن

OPTION غم را خدايا ON مکن / FILE اشکم را خدايا RUN مکن

DELTREE کن شاخه های غصه را / سردی و افسردگی را هرسه را

JUMPER شادی بيا تا SET کنيم / سيستم اندوه را RESET کنيم

نام تو PASSWORD درهای بهشت / آدرس E-MAIL سايت سرنوشت

ای خدا روز عزل CAD داشتی /MOUSE داشتی تو مگر PAD داشتی؟

که چنين طرح D3 می‌زدی / طرح خود بر روی CD می‌زدی؟

تا نيفتد BUG در انديشه‌مان / تا که ويروسی نگردد ريشه‌مان

ای خدا از بهر ما ايمن فرست / بهر دلهای پرآتش FAN فرست

ای خدا حرف دلم با کی زنم؟ / HELP می‌خواهم که F1 می‌زنم!

+نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت12:32توسط کریمیان | |

http://up.pnu-club.com/images/fyxwfv92yb37cara3jj.jpg

گربه مجلس راه یابد پای من

هرچه ویرانی است عمران می کنم

می روم هر شب به میدان های شهر

هر چه ساعت بود میزان می کنم

مشکلات شهرتان را رتق و فتق

پشت میز و پشت فرمان می کنم

کوچه های تنگ را هر شب فراخ

هرچه بن بست است دالان می کنم

چاله های شهر را چاه عمیق

هرچه دالان را خیابان می کنم

مردها را اهل تجدید فراش

لطف ها در حق نسوان می کنم

تا کش آید پوز اعضای اوپک...

نفت را فالفور ارزان می کنم

مرده ها را می کنم ساماندهی

شهرتان را باغ رضوان می کنم

شاعران شهر را در خانه ام

هفته ای یک بار مهمان می کنم

کارگردان های با احساس را

می برم مهمان مامان می کنم

تا که پررو نق شود گردشگری

اصفهان را ارمنستان می کنم

شهردار از شهرضا می آورم

الغرض این می کنم آن می کنم

می شوم هر شب سوار بلدوزر

هر چه ناصافی است ویران می کنم

شهر تا راحت شود از چشم هیز

دیدنی ها را فراوان می کنم

می نویسم طنز بر دیوار و در

شهرتان را من نمکدان می کنم

تا که کار خلق فورا حل شود

کارمندان را دو چندان می کنم

هی تراکم می فروش را به را

یاری انبوه سازان می کنم

شهرداری را همه رایانه ای

کارها را سهل و اسان می کنم

گر رقیبانم به من فرصت دهند

چاره ی کمبود سیمان می کنم

می کنم هی کارهای خوب خوب

دشمنانم را پشیمان می کنم

هفته ای یک شب کلیسا می روم

ارمنی ها را مسلمان می کنم

می فروشم کل اسراییل را

پول آن را خرج لبنان می کنم

یک سخنرانی به نفع مسلمین

در بلندی های جولان می کنم

مثل اقشار ضعیف اجتماع

نوش جان سویای سبحان می کنم

هم صدایی هم دلی هم زیستی

با سرای سا لمندان می کنم …

 

باباجون خسته شدم ..قافیه ها ته کشید ….به من رای بدین دیگه …

دم همتون گرم….!

+نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت12:28توسط کریمیان | |

شعری در وصف زن ذلیلان

 

الهــــی! به مــــــردان در خانه ات!

به آن زن ذلیلان فـــــرزانــــــه ات!

به آنانکه با امـــــر "روحی فداک"!

نشینند و سبـــــــــــــزی نمایند پاک!

به آنانکه از بیـــــــخ و بن زی ذیند!

شب و روز با امــــــر زن میزیند!

به آنانکه مرعــــــــــوب مادر زنند!

ز اخلاق نیکـــــــــوش دممی زنند!

به آن شیــــــــــــر مردان با پیشبند!

که در ظـــرف شستن بهتاب وتبند!

به آنانکه در بچّــــــــــه داری تکند!

یلان عوضکــــــــــــردن پوشکند!

به آنانکه بی امــــــــــــر واذن عیال

نیاید در از جیبشان یک ریــــــــال!

به آنانکه با ذوق وشــــــــــوق تمـام

به مادر زن خود بگویند : مـــام (!)

به آنانکه دارند بــــاافتخـــــــــــــار

نشان ایزو...نه !"زی ذی نه هزار"!

به آنانکهدامـــــــن رفــو می کنند!

ز بعد رفــــــــویش اُتـــو می کنند!

به آنانکه درگیــــر ســــوزن نخند!

گرفتـــــــــــار پخت و پز مطبخند!

به آن قرمــــــــه سبزی پزان قدر!

به آن مادران به ظاهــــــــــر پدر(!)

الهـــــــــی! به آه دل زن ذلیــــــل!

به آن اشک چشمان "ممّدسبیل"(!)

به تنهای مردان که از لنگـــه کفش

چو جیــــــــغ عیالاتشان شد بنفش!

:که ما را بر این عهـــد کن استوار!

از این زن ذلیلی مکنبرکنـــــــار!

به زی ذی جماعت نما لطف خاص!

نفرما از این یوغمــــــارا خلاص

+نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت12:26توسط کریمیان | |

  

«پژو» یکروز طعنه زد به «پراید»

که تو مسکین چقدر یابویی!

با چنین شکل ضایعی بالله

بی‌جهت توی برزن و کویی

رنگ لیمویی مرا بنگر

ای که تیره.شبیه هندویی

من تمیزم ولی تو ماه

به ماه مطلقاً دست و رو نمی‌شویی

بچه می‌ترسد؛ آن‌طرفتر رو!

که به هیئت شبیه لولویی

من نه خودرو،گُلم، سَمن‌بویم

تو نه خودرو، گیاه خودرویی!

من به پاریس بوده‌ام چندی

زیر پای «چهاردهم لویی»(!)

روی «باسکول» بیا،بپر،بینم!

روی‌هم‌رفته چند کیلویی؟!

در تو آهن به کار رفته ولی

نازکی عین برگ کاهویی!

صاحبت با تو گر به جایی خورد

سهم الارث ورثّه‌ی اویی!

از «پژو» چون چنین شنید «پراید»

گفت:ای دوست!چرت می‌گویی

بنده گیرم به قول تو یابو،

تو گمان کرده‌ای که آهویی؟!

«خویشتن، بی سبب بزرگ مکن

تو هم از ساکنان این کویی!»

انتقادی اگر ز من داری

مطرحش کن،ولی به نیکویی

زیر این آسمان مینایی

ای خوشا فکر و ذکر مینویی

برو خود را بسوز و راحت کن

بی‌علاج است آتشین‌خویی

بخت باید تو را نه آپشن و تیپ

ای که در بند چشم و ابرویی

بخت ماشین اگر سپید بُوَد

خواه بژ باش، خواه لیمویی!

ارج و قربم کنون ز تو بیش است

زانجهت در پی هیاهویی

خوار بودم ولی عزیز شدم

کرد دوران ز بنده دلجویی

قیمت من کنون رسیده به بیست

این منم من، «پراید» جادویی!

توی بنگاه پیش هم بودیم

غرّه بودی به خوش بر و رویی

بنده رفتم فروش و یکماه است

توی دپرس،هنوز آن تویی

+نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت12:17توسط کریمیان | |

خدا خیرت دهد « مستر زاکر برگ»

که من را یک شبه خوشبخت کردی

خیال بنده را از حیث شوهر

در این قحطی شوهر تخت کردی

زدم عکسی به« وال فیس بوکم»

قشنگ و دلرباتر از« شکیرا»

فتوشاپش چنان کردم که گویی

نباشد دختری چون من به دنیا

اگر چه چل بهار از من گذشته

نوشتم بنده هستم بیست ساله

و آن ها را برای درک بهتر

به عکس« وال » خود دادم

حواله نوشتم آدرسم را هم ولنجک

پدر تاجر و مادر دکتر پوست

بگردم ای الهی دور مادر

که مانند خودم خوش چشم و ابروست

همان یک شب هزاران «لایک» خوردم

همه مشتاق« چـَت» بودند و دیدار

یکی هم زان میان بد جور وا داد نه یک دل ،

بلکه صد دل شد گرفتار

و من هم عکس او را چون که دیدم

شدم یک دل نه ،صد دل عاشق او

از آن شب شد به پا در سینه ی من

از عشق آن پسر شور و هیاهو

خلاصه کارمان بالا گرفت

و برای خواستگاری کرد اقدام

جوانیبود بالاتر ز پنجاه!

چه گویم از بر و رو یا که اندام!

شکم افساید و قد او کوتوله

و صورت آبله گون و پاش شل بود

یکی از چشم ها سالم

یکی کور

سرش هم طفلکی کـُلن کچل بود

به او گفتم چنان که کفش کهنه بـُود

البته نعمت در بیابان

لذا حالا که اکسیر است

شوهر عزیز جانم« مرا تی جانَ قربان»

همان لحظه شدم راهی محضر به انکحتُ ،

قبلتُ پاسخم بود

به لطف سال ها هجران شوهر ندیدم

در وجودش هیچ کمبود شود «جاوید»

نامت ای زاکر برگ به لطف تو شدم

دارای شوهر دعایت می کنم

روزی سه نوبت که وضع تو شود

هر روز بهتر

+نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت12:11توسط کریمیان | |

 
چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل
مکن تیز و نازک ، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی  خود
 
شدی در شب امتــــــحان  گرمِ چت
بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود
که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود
 
رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــم
 
چوشوهر دراین مملکت کیمــیاست
زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــایع از بهــراو
به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــو
 
دراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس
فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس
توکزدرس ودانش، گریزان بـُدی
چرا رشــته ات را پزشـکی زدی
 
من ازگـــــــــور بابام، پول آورم
که هــرترم، شهـریه ات را دهـم
من از پهلــــــوانانِ پیــشم  پـــسر
ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر
 
چوامروزیان،وضع من توپ نیست
بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست
به قبـض موبایلت نگـه کرده ای
پــدر جــــد من را در آورده ای
 
مسافر برم،بنـده با رخش خویش
تو پول مرا می دهی پای دیـــش
مقصّر در این راه ، تهیمیــنه بود
که دورازمن اینگونه لوست نمود
 
چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر
بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر
ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
مزن بر دل و جان من ضــد حال
 
اگرگرمِ چت یا اس ام اس شویــم
ازآن به که یک وقت دپرس شــویم

 

+نوشته شده در جمعه 14 تير 1392برچسب:,ساعت22:21توسط کریمیان | |

همه چی آرومه / همه چی تأمینه

این چقدر خوبه که /قیمتا پایینه!

همه چی آرومه /مسولا خوابیدن

شک نداری دیگه /تو به اوضاع من

  همه چی آرومه /من چقدر خوشحالم

صد تومن تو جیبم /به خودم می بالم!

تو داری می میری /ازچشات معلومه

 من فقط بیکارم /همه چی آرومه

بگو این آرامش /تا ابدپابرجاست

بگو از یارانه /این تورم بی جاست

گرانی، تورم، وضع بد اقتصاد

+نوشته شده در جمعه 14 تير 1392برچسب:,ساعت22:20توسط کریمیان | |


 

 

گفتم : تو شیرین منی ! گفتی :‌ تو فرهادی مگر ؟

 

 گفتم خرابت میشوم . گفتی : تو آبادی

 

مگر ؟ گفتم ندادی دل به من .

 

 گفتی تو جان دادی مگر ؟‌ گفتم ز کویت میروم .

 

گفتی : توآزادی مگر ؟‌

 

گفتم فراموشم مکن .

 

 گفتی : تو در یادی مگر ؟

+نوشته شده در جمعه 14 تير 1392برچسب:,ساعت22:4توسط کریمیان | |


 
مهربان من آهنگ حضورت آنچنان لطيف و شاعرانه است که من را مدهوش مي کند


تو تنها چيزي هستي که براي من ارزش فکرکردن را داري


نمي دانم چقدر از شهر من دوري اما همه جا حست ميکنم ، ميشنومت


تو تکرار هميشگي عشقي و من فقط انعکاس بي ارزش نور تو هستم و ديگر هيچ …

+نوشته شده در جمعه 14 تير 1392برچسب:,ساعت22:4توسط کریمیان | |